کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

خورشید آرزو-وطن

وطن!وطن! نظر فکن به من که من

بر هر کجا که غریب وار، که زیر آسمان غنوده ام؛ همیشه با تو بوده ام

اگر که حال پرسی ام تو نیک می شناسی ام

من از درون قصه ها و غصه ها برآمدم

چه غمگنانه سالها که بالها زدم به روی بحر بی کناره ات

که در خروش آمدی، به جنب و جوش آمدی

به اوج رفت موجهای تو، که یاد باد اوجهای تو

کنون اگر که خنجری میان کتف خسته ام

اگر که ایستاده ام و یا ز پا فتاده ام؛ برای تو، به راه تو شکسته ام

سپاه عشق در پی است، شرار و شور کارساز با وی است

دریچه های قلب باز کن سرود شب شکاف آن ز چارسوی این جهان

کنون به گوش می رشد

من این سرود ناشنیده را به خون خود سروده ام

وطن! وطن! تو سبز جاودان بمان که من

پرنده ای مهاجرم که از فراز باغ باصفای تو

به دوردست مه گرفته پر گشوده ام


سیاوش کسرایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد