دلا یک دم رها کن آب و گل را
صلای عشق در ده اهل دل را
ز نور عشق شمع جان برافروز / رموز عشق از جانان بیاموز
چو داوود آیت سرگشتگان خوان / زبور عشق بر آشفتگان خوان
حدیث عشق، ورد عاشقان ساز
دل و جان در هوای عاشقان باز
چو عود از عشق بر آتش همی سوز / چو شمعی می گری و خوش همی سوز
شراب عشق در جام خرد ریز / از آنجا جرعه ای بر جان خود ریز
چو عشق آمد خرد را میل درکش
به داغ عشق، خود را نیل درکش
خرد آب است و عشق، آتش به صورت / نسازد آب با آتش ضرورت
خرد، گنجشک دام ناتمامی است / ولیکن عشق، سیمرغ نهانی است
خرد، نقد سرای کائنات است / ولیکن عشق، اکسیر حیات است
ز دل تا عشق راهی نیست دشوار
میان عشق و دل مویی است مقدار
چو آید لشکر عشق از کمینگاه / نماند عقل را از هیچ سو راه
دو عالم سایه خورشید عشق است
دو گیتی حضرت جاوید عشق است
(عطار)