-
رادیو شجریان
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1399 22:00
پخش شبانهروزی آثار زنده یاد، استاد محمدرضا شجریان http://radioshajarian.com <
-
صلای عشق
سهشنبه 18 آذرماه سال 1393 09:59
دلا یک دم رها کن آب و گل را صلای عشق در ده اهل دل را ز نور عشق شمع جان برافروز / رموز عشق از جانان بیاموز چو داوود آیت سرگشتگان خوان / زبور عشق بر آشفتگان خوان حدیث عشق، ورد عاشقان ساز دل و جان در هوای عاشقان باز چو عود از عشق بر آتش همی سوز / چو شمعی می گری و خوش همی سوز شراب عشق در جام خرد ریز / از آنجا جرعه ای بر...
-
دکلمه دو
یکشنبه 16 آذرماه سال 1393 17:12
ساقی غم من بلند آوازه شده است / سرمستی من برون ز اندازه شده ست با موی سپید سرخوشم کز می تو / پیرانه سرم بهار دل تازه شده ست ساقی گل و سبزه بس طربناک شده ست / دریاب که هفته دگر خاک شده ست می نوش و گلی بچین که تا درنگری/ گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست گویند که دوزخی بود عاشق و مست / قولیست خلاف، دل در آن نتوان بست گر...
-
دکلمه و تصنیف یک
شنبه 15 آذرماه سال 1393 16:08
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من/ وین حل معما نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفتگوی من و تو / چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من چون ابر به نوروز رخ لاله بشست / برخیز و به جام باده کن عزم درست که این سبزه که امروز تماشاگه ماست / فردا همه از خاک تو برخواهد رست ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست / بی باده گلرنگ نمی شاید...
-
زاهی عشق
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 01:25
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نغز است و چه خوب است و چه زیباست خدایا چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه که جان را و جهان را بیاراست خدایا زهی شور زهی شور که انگیخته عالم زهی کار زهی بار که آنجاست خدایا فروریخت فروریخت شهنشاه سواران زهی گرد...
-
قیژک کولی-کمند زلف
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 01:23
زان یار دلنوازم شکری است با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ که آنجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه ای...
-
قیژک کولی(سه)
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 01:22
Normal 0 false false false رنگ در رنگ و به هر رنگ هزارانش طیف می زند بی که نگاهی فکند بر چپ و راست نغمه در نغمه به هر نغمه به یاد یاران رفته از دست و درافتاده ز مستی از پای قیژک کولی کوک است در این تنگی عصر قیژک کولی کوک است در این تنگی عصر راست در پرده اندوه وفغان باران رعد را عربده بگسسته، ولی پیوسته قیژک کولی، در...
-
بوی عشق
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 01:20
چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان دل از انتظار خونین، دهن از امید خندان نظر مباح کردند و هزار خم معطر دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان اگرم نمی پسندی مدهم به دست دشمن که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان اگر از کمندت عشقت بروم کجا گریزم که خلاص، بی تو بند است و حیات، بی تو زندان نفسی بیا وبنشین، سخنی بگوی و بشنو که...
-
قیژک کولی- عاشقانه
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 01:19
درتارهای عشق تو پیچیده ام عزیز/بر بند سخت زلف تو تابیده ام عزیز از آفتاب مهر تو روییده ام ز خاک/ در سایه سار سرو تو آسوده ام عزیز چون برگ زرد، به روی زمین سرد چون برگ زرد، جانانه در گذار تو افتاده ام عزیز حمید متبسم Normal 0 false false false
-
خورشید آرزو-مرغ سحر
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 01:18
مرغ سحر ناله سر کن/داغ مرا تازه تر کن ز آه شرر بار، این قفس را/برشکن و زیرو زبر کن بلبل پربسته ز کنج قفس درآ/نغمه آزادی نوع بشر سرا وز نفسی عرصه این خاک توده را/پرشرر کن ظلم ظالم، جور صیاد/ آشیانم داده بر باد ای خدا، ای فلک، ای طبیعت/شام تاریک ما را سحر کن نوبهار است، گل به بار است/ابر چشمم ژاله بار است این قفس چون...
-
خورشید آرزو-وطن
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 01:13
وطن!وطن! نظر فکن به من که من بر هر کجا که غریب وار، که زیر آسمان غنوده ام؛ همیشه با تو بوده ام اگر که حال پرسی ام تو نیک می شناسی ام من از درون ق ص ه ها و غصه ها برآمدم چه غمگنانه سالها که بالها زدم به روی بحر بی کناره ات که در خروش آمدی، به جنب و جوش آمدی به اوج رفت موجهای تو، که یاد باد اوجهای تو کنون اگر که خنجری...
-
خورشید آرزو-دلشده
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 01:11
خوشا دردی که درمانش تو باشی خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا چشمی که رخسار تو بیند خوشا ملکی که سلطانش تو باشی خوشا آن دل که دلدارش تو گردی خوشا جانی که جانانش تو باشی خوش و خرمی و کامرانی کسی دارد که خواهانش تو باشی چه خوش باشد دل امیدواری که امید دل و جانش تو باشی همه شادی و عشرت باشد، ای دوست در آن خانه که مهمانش...
-
اسرار عشق
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 01:09
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس فغانم با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی سلطان من خدا را زلفت شکست ما را تا کی کند سیاهی چندین دراز دستی عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی در گوشه سلامت مستور چون توان بود تا نرگس تو با ما گوید...
-
عشق پاک
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 01:08
ای شب به پاس صحبت دیرین خدای را با او بگو حکایت شب زنده داری ام با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق شاید وفا کند بشتابد به یاری ام ای دل چنان بنال که آن ماه نازنین اگه شود ز رنج من و عشق پاک من با او بگو که مهر تو از دل نمی رود هر چند بسته مرگ، کمر بر هلاک من ای آسمان به سوز دل من گواه باش کز دست غم به کوه و بیابان...
-
چین زلف
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 01:01
ای صبا گر بگذری بر زلف مشک افشان او همچو من شو گرد یکی یک حلقه گردان او منت صدجان بیاور و بر سر ما نه به حکم وز سر زلفش نشانی آر ما را زان او گاه از چوگان زلفش حلقه مشکین ربای گاه خود را گوی گردان در خم چوگان او نی خطا گفتم ادب نیست آنچه گفتم جهد کن تا پریشانی نیاید زلف عنبرسان او گر مرا دل زنده خواهی کرد جامی جانفزای...
-
خورشید آرزو (دو)
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 00:58
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند را شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق آزار این رمیده سر در کمند را بگذار سر به سینه من تا بگویمت اندوه چیست، عشق کدام است، غم کجاست بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمری است در هوای تو از آشیان جداست دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام خواهم که جاودانه بنالم به...
-
افسونگر
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:27
تو که بالا بلند و نازنینی تو که شیرین لب و عشق آفرینی در آن لب های افسونگر چه داری؟ در آن دل غیر شور و شر چه داری؟ چنین با مهربانی خواندنت چیست؟ بدین نامهربانی راندنت چیست؟ دل من تاب تنهایی ندارد دل عاشق شکیبایی ندارد فریدون مشیری Normal 0 false false false
-
دشت بی حاصل
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:27
عقیم دشت بی حاصل دلم وای نسیم دره باطل دلم وای خراب خسته از پا نشسته دلم وا دل، دلم وا دل، دلم وای دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ گریبان غمت را می زند چنگ صبوری کو که چون دیوانه مردم بکوبم چون سبویش بر سر سنگ دلم خون و دلم خون و دلم خون از این دنیای دون دنیای وارون کمک کن تا زنیم از مکمن عشق به اردوی غم عالم شبیخون حسین...
-
با ستاره ها
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:26
شب که می رسد از کناره ها گریه می کنم با ستاره ها وای اگر شبی، ز آستین جان بر نیاورم دست چاره ها همچو خامشان بسته ام زبان حرف من بخوان از اشاره ها ما ز اسب و اصل افتاده ایم ما پیاده ایم ای سواره ها ای لهیب غم آتشم مزن خرمنم مسوز از شراره ها حسین منزوی Normal 0 false false false
-
تو کیستی
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:25
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم تو کیستی که من از موج هر تبسم تو بسان قایق سرگشته روی گردابم من از کجا سر راه تو آمده ام ناگاه چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه تو دوردست امیدی و پای من خسته است چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه مدام پیش نگاهی مدام...
-
سنگدل
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:24
سنگدلا چرا دگر، جور و جفا نمی کنی؟ جور و جفا بکن اگر، مهر و وفا نمی کنی زخم دگر بزن به دل، مرهم اگر نمی نهی درد دگر بده اگر، خسته دوا نمی کنی عهد هر آنچه می کنی وعده به هر که می دهی عهد ز یاد می بری، وعده وفا نمی کنی تیرغمم زدی به جان، تا که به خون نشانیم هر چه کنی بکن بتا، زانکه خطا نمی کنی سهیلی خوانساری Normal 0...
-
فریاد غم
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:24
ای سینه امشب از غمش، فریاد کن فریاد کن وی دیدهات در ماتمش، بیداد کن بیداد کن ای پنجه بردر سینه را، دل را از او بیرون بکش این صید در خون غرقه را، آزاد کن آزاد کن ای عشق، غمگین خاطرم، بر دل بیفکن آذرخش ویرانهام را از کرم، آباد کن آباد کن آزرده ام خواهی چرا، آخر شبی از در درآ این عاشق دلخسته را، دلشاد کن، دلشاد کن...
-
غریبانه
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:23
بگردید بگردید، در این خانه بگردید در این خانه غریبم، غریبانه بگردید یکی مرغ چمن بود، که جفت دل من بود جهان لانه او نیست، پی لانه بگردید نسیم نفس دوست، به م خورد و چه خوشبوست همین جاست، همین جا، همه خانه بگردید چه شیرین و چه خوشبوست، کجا خوابگه اوست؟ پی آن گل خوشبو، چو پروانه بگردید امیر هوشنگ ابتهاج Normal 0 false...
-
دل غریب
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:22
چه غریب ماندی ای دل نه غمی نه غمگساری نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری غم اگر به کوه گویم، بگریزد و بریزد که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته است تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری نه چنان شکست پشتم که دوباره سر برآرم منم آن درخت پیری که نداشت برگ وباری امیر هوشنگ ابتهاج Normal 0...
-
گناه عشق
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:22
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست روا بود که چنین بی حساب دل ببری؟ مکن که مظلمه خلق را جزایی هست توانگران را عیبی نباشد ار وقتی نظر کنند که در کوی ما گدایی هست به کام دشمن و بیگانه رفت چندین روز که دوستان نشنیدند که آشنایی هست کسی نماند که بر درد من نبخشاید کسی نگفت که بیرون از این...
-
سواران
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:21
تیز دوم تیزم دوم تا به سواران برسم نیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسم خوش شده ام خوش شده ام پاره آتش شده ام خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم چونک فتادم ز فلک ذره صفت لرزانم ایمن وبی لرز شوم چونک به پایان برسم چرخ بود جای شرف خاک بود جای تلف باز رهم...
-
دوای دل
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:21
دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش چو تشنه تو باشد که باشد سقایش چو بیمار گردد به بازار گردد دکان تو جوید لب قندخایش تویی باغ و گلشن تویی روز روشن مکن دل چون آهن مران از لقایش به درد و به زاری به اندوه و خواری عجب چند داری برون سرایش مها از سر او چو تو سایه بردی چه سود و چه راحت ز سایه همایش چو یک دم نبیند جمال و جلالت...
-
توبه شکن
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:20
از این تنگین قفس جانا پریدی وزین زندان طراران رهیدی ز روی آینه گل دور کردی در آیینه بدیدی آنچ دیدی خبرها می شنیدی زیر و بالا بر آن بالا ببین آنچ شنیدی چو آب و گل به آب و گل سپردی قماش روح بر گردون کشیدی ز گردشهای جسمانی بجستی به گردشهای روحانی رسیدی بجستی ز اشکم مادر که دنیاست سوی بابای عقلانی دویدی بخور هر دم می...
-
نقش خیال-آواز دو
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:19
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من تا چه شود به عاقبت در طلب تو جان من ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان بس که به هجر می دهد عشق تو گوشمال من نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو دست نمای خلق شد قامت چون هلال من پرتو نو روی تو هر نفسی به هر کسی می رسد و نمی رسد نوبت اتصال من خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند هم به...
-
بت عاشقان
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:19
نازنین ای سمن، ای گل هر چمن، شمع هر انجمن ای بت عاشقان، مه شیرین زبان، دلبر نامهربان نظری بر این عاشق زارت فکن بیش از این آتش بر دل زارم نزن از غم هجر یار، شده ام بی قرار، مردم از انتظار ای نسیم سحر، تو چه داری خبر،از من بی بال و پر پیش چشمانت ای صنم گلعزار من بی مایه جلوه کنم همچو خار کشته مرا روی تو وان خم ابروی تو...