کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

قیژک کولی-کمند زلف

زان یار دلنوازم شکری است با شکایت

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم

یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ که آنجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

از هر طرف که رفتم جز  وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی

جانا روا نباشد خونریز را حمایت

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

این راه بی نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم

جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت


حافظ

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:05 ب.ظ http://hossin.hamiblog.ir

سلام عید مبارک
بهم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد