کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

داروگ

خشک آمد کشتگاه من، بر کنار کشت همسایه

در ردون کومه تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست

گرچه می گونید: می گریند بر ساحل نزدیک

و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش می ترکد

سوگواران در میان سوگواران

چون دل یاران که در هجران یاران

قاصد روزان ابری؛ دراروگ! کی رسد باران؟!

قاصد روزان ابری؛ داروگ! کی رسد باران؟!

بر بساطی که بساطی نیست


علی اسفندیاری (نیمایوشیج)

صبـــــــــحدم ز مشرق طلوعی در جهان کن 

 تیـــــــــــر غمزه را در کمــــــــــــــان ابروان کن  

بزم ما منور به رویـــــــــــــت یک زمان کن 

ملک دل مسخر به مویت ناگهان کن 

صنم شاهی تو مرا جانم فدایت 

دلبر ماهی تو مرا مردم برایت 

طبیبم عزیزم حبیبم 

 یار خوشگل من شمع محفل من 

ما تابانم تویی تو؛ شاه خوبانم تویی تو 

ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن 

زحمی به من دلشده بی سر و پا کن 

ز دست یارم چه ها کشیدم 

به جز وفایش وفا ندیدم 

نه همزبانی، که یک زمانی 

به او بگویم غم نهانی، 

نه اهل دردی، نه غمگساری 

ز من بپرسد، غم که داری 

 

فروغ فرخ زاد

قسمت ما

نبود قسمت ز رخت قسمت ما غیر نگاهی 

آن هم ندهد دست و مگر گاه به گاهی 

نشینم سر راهی، به امید نگاهی 

ببینم مهر وماهی، به امید نگاهی 

گفتم صنما! شادی دل، راحت جانی 

چون می نگرم خوشتر از این، بهتر از آنی 

نشینم سر راهی، به امید نگاهی 

ببینم مهر و ماهی، به امید نگاهی 

 

 علی اکبر شیدا

باغ نظر

آنکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش 

هر چه کند به شاهدی کس نکند ملامتش 

باغ تفرج است و بس، میوه نمی دهد به کس 

جز به نظر نمی رسد سیب درخت قامتش 

داروی دل نمی کنم که آنکه مریض عشق شد 

هیچ دوا نیاورد بار به استقامتش 

هر که فدا نمی کند دنیی و دین و مال و سر 

گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش 

جنگ نمی کنم اگر دست به تیغ می برد 

بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش 

کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی 

که آنچه گناه او بود من بکشم غرامتش 

هر که هوا گرفت و از پی آرزوی دل 

گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش