کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

چشم یاری

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

تا درخت دوستی کی بردهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفتگو آئین درویشی نبود

ورنه با تو ماجراها داشتیم

گلبن حسنت نه خود شد دلفروز

ما دهم همت بر او بگماشتیم

شیوه چشمت فریب جنگ داشت

ما ندانستیم و صلح انگاشتیم

نکته ها رفت و شکایت کس نکرد

جانب حرمت فرو نگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا

ما محصل بر کسی نگماشتیم

 

به تیغم گر زنی دستت نگیرم

ماه من، ای سرو بلندبالا، رویت را به ما بنما

وگر تیرم زنی منت پذیرم

بنازم چشم مستت راف نبینم من شکستت را

چو مستم کرده ای مستور منشین

چو نوشم داده ای زهرم منوشان

حافظ

 

های های، های ها، دل تنگ من

پیش دوست، پیش دوست، شده ننگ من

ره کجاست، ره کجاست، پای لنگ من

قدیمی

معمای هستی-تصنیف 7

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست

در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند

عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است

ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمت است

که این همه زخم نهان هست و مجال آه نیست

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب

که اندر این طغرا نشان حسبه الله نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو

کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود

خودفروشان را به کوی میفروشان راه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربی است

عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست

نگار من

هر چه کنی بکن، مکن ترک من ای نگار من

هر چه بری ببر، مبر سنگدلی ز کار من

هر چه بری ببرف مبر رشته الفت مرا

هر چه کنی بکن، مکن خانه اختیار من

هر چه روی برو، مرو راه خلاف دوستی

هر چه زنی بزن، مزن طعنه به روزگار من


شوریده شیرازی

پرنده شوشتری

دو زلفونت بود تار ربابم

چه می خواهی از این حال خرابم

تو که با مو سر یاری نداری

چرا هر نیمه شو آیی به خوابم

پرنده شوشتری زگل نازکتری ندیده بودم حالا دیدم

اگر مستم من از عشق تو مستم

بیا بنشین که دل بردی ز دستم

 

باباطاهر/شوریده شیرازی