ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
در هوایت بی قرارم روز و شب/سر ز پایت بر ندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم/روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل می خواستی از عاشقان/جان و دل را می سپارم روز و شب
تا نیابم آنچه در مغز من است/ یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آعاز کرد/گاه چنگم گاه تارم روز و شب
می زنی تو زخمه و بر می رود/تا به گردون زیر و زارم روز وشب
ساقی ای کردی بشر را چون صبوح/زان خمیر اندر خمارم روز و شب
ایم مهار عاشقان در دست تو/ در میان این قطارم روز وشب
می کشم مستانه بارت بی خبر/همچو اشتر زیر بارم روز و شب
تا بنگشائی به قندت روزه ام/تا قیامت روزه دارم روز و شب
چون ز خوان فضل روزه بشکنم/عید باشد روزگارم روز و شب
جان روز و جان شب ای جان تو/انتظارم انتظارم روز و شب
تا به سالی نیستم موقوف عید/با مه تو عیدوارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز وصل/روز و شب را می شمارم روز و شب
بس که کشت مهر جانم تشنه است/ز ابر دیده اشکبارم روز و شب
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را/دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز /شاید که بازبینی دیدار آشنا را
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون/نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل/هات الصبوح هبوا! یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت/روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است؟/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کویی نیک نامی ما را گذر ندادند/گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند/اشهی لنا و احلی من قبله الغذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی/ که این کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع ار غیرتت بسوزد/دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سنکدر جام می است بنگر/تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند/ساق بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود/ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
عشق تو آتش جانا زد بر دل من/بر باد غم داد آخر آب و گل من
روی تو چون دیده دل بهتر ز لیلی/شد بند زنجیر دام مجنون دل من
وصل تو مشکل مشکل.جان دادن آسان/یارب کن آسان آسان این مشکل من
خوشا آنون که سودای تو دیرن/ که سر پیوشته در پای تو دیرن
به دل دیرم تمنای کسانی/ که اندر دل تمنای تو دیرن
گلی که خم بدادم پیچ و تابش/به آب دیده گونم دادم آبش
به درگاه الهی کی روا بی؟/گل از مو دیگری گیره گلابش
خداوندا مو بیزارم از این دل/شو و روزان در آزارم از این دل
ز بس نالیدم از نالیدنم تنگ/زمو بستون که بیزارم از این دل
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم/نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم/شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
حمایتی ز دهانت به گوش جان من آمد/دگر حکایت مردم نصیحت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی/که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در صباح نیایم/که گر ز پای درآیم به در برند به دوشم
بیا به صلح من امروز و در کنار من امشب/که دیده خواب نکرده است از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم/که از وجود تو موئی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت/که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا بگوی که سعدی! طریق عشق رها کن/سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم ؟
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل/که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم