کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

تصنیف1

هزار دستان چمن دوباره آمد به سخن 

که ای خسته ز رنج دی ببین جشن گلهای من 

یکن دل ز نقدینه جان بنه در کف می فروش 

کنار گل و لاله دو جامی بزن 

بنوش و چشم از مهر و مه بپوش 

مکش منت آسمان به دوش 

مده دست با دست بی نمک 

 نمک جز لب با نمک  

جزای کردار ستم پیشگان دهد نفخه صور 

دوای درد دل دادگان بود شور نشور 

بسوزد از شر بشر یکسر خشک و تر 

نماند آخر زین حیوان اثر  

نیارزد این جهان بدین که بهر دل دل شکنی 

برون کنی پیراهنی از تنی 

مکن این طنازی با ما 

عبث به خود می نازی جانا 

تو مشو مایه آوارگی

دست من و دامان تو

بنما چاره بیچارگی

ما و عهد و پیمان تو 

ریشه اگر حاصلش این بار نیست 

تو مده لاله دگر خار نیست 

جاهد این میکده را آب گرفت 

کس در این معرکه هشیار نیست 

 

محمدعلی جاهد

برادر، دشمنم خونخواره امشب 

هوای خانه ظلمت باره امشب

چراغی بر سر راهم بگیرید

که دیو شهر شب بیداره امشب

شب است و مادران شهر غمناک

هزاران گل شکفت و خفت بر خاک

عزیزم داغدارم، دست واکن

به پا کن بیرق صبح طربناک

به عهد شب نظر بین‌ها وفا کن

برادرهای عاشق را صدا کن

بزن بر سینه شب تیری از نور

گل خورشید را مهمان ما کن

به سیل صبح‌خواهان را بستند

هزاران سینه و سر را شکستند

ولی مردم گرفته دست در دست

ز چنگ دیو مردم‌خوار رستند

میهن

ایران خورشیدی تابان دارد

با جان پیوندی پنهان دارد

مهرش جاویدان با دل پیمان دارد

دل پای پیمان دارد تا جان دارد

خصم فریاد و افغان بگذار

بانگ آزادی از جان بردار

از خواب خواری گردید ایران بیدار

دل را چون طوفان بر این طوفان بسپار

شوری دیگر در سر ماست

شوق اوجی در تن ماست

آزادی دامن بگشا

آهنگی دیگر به سرآ

از خود گذر کن. هر سو نظر کن

بنگر ایران را نور تابان را

عصری نو شد چهره گشا


جانانه میهن افسانه میهن

امید ما را کاشانه میهن


رزم مشترک

همراه شو عزیز، تنها نمان به درد 

که این درد مشترک 

هرگز جداجدا درمان نمی شود  

دشوار زندگی، هرگز برای ما 

بی رزم مشترک، آسان نمی شود 

 

شب نورد

شب است و چهره میهن سیاهه 

نشستن در سیاهی ها گناهه 

تفنگم را بده تا ره بجویم 

که هر که عاشقه پایش به راهه 

برادر بی قراره. برادر شعله واره. برادر دشت سینه ش لاله زاره 

 

شب و دریای خوف انگیز و طوفان. من و اندیشه های پاک پویان 

برایم خلعت و خنجر بیاور. که خون می بارد از دل های سوزان 

برادر نوجوونه. برادر غرق خونه. برادر کاکلش آتش فشونه  

 

تو که با عاشقان درد آشنایی 

تو که هم رزم و هم زنجیز مایی  

ببین خون عزیزان را به دیوار 

بزن شیپور صبح روشنایی 

اصلان اصلانیان