ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن؛ منم که دیده نیالودم به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم؛ که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که: چیست راه نجات؟ بخواست جام می و گفت: عیب پوشیدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟ به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب؛ که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه؛ کشش نبود از آن سو چه سود کوشیدن؟
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس؛ که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن!
ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب؛ که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ! که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن!
سلام
عجب شعر زیبایی بود
با ما بیا به میکده عجب خوش نوایی دارد
بدرود