کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

شهره عشق

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن؛ منم که دیده نیالودم به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم؛ که در طریقت ما کافریست رنجیدن

به پیر میکده گفتم که: چیست راه نجات؟ بخواست جام می و گفت: عیب پوشیدن

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟ به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب؛ که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه؛ کشش نبود از آن سو چه سود کوشیدن؟

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس؛ که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن!

ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب؛ که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ! که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن! 

نظرات 1 + ارسال نظر
حمید جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ق.ظ http://Hamidosaly.blogfa.com

سلام
عجب شعر زیبایی بود
با ما بیا به میکده عجب خوش نوایی دارد
بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد