کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

چهره به چهره

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی

جهان و هر چه درو هست صورتند و تو جانی

به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت

که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی

مرا مپرس که: «چونی؟»! به هر صفت که تو خواهی

مرا مگو که: «چه نامی؟»! به هر لقب که تو خوانی

چنان به نظره اول ز شخص می ببری دل

که باز می نتواند گرفت نظره ثانی

تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت

ز پرده ها به در افتاد رازهای نهانی

بر آتش تونشستیم ودود شوق بر آمد

توساعتی ننشستی که آتشی بنشانی

چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت

ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی

مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان

که پیر داند مقدار روزگار جوانی

تو را دیده ز خواب و خمار باز نباشد

ریاضت من ِ شب تا سحر نشسته چه دانی؟

من، ای صبا! ره رفتن به کوی دوست ندانم

تو می روی به سلامت! سلام ما برسانی

سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد

اسیر خویش گرفتی، بکش، چنانکه تو دانی

...

از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام

خانه به خانه، در به در، کوچه به کوچه، کوی به کوی

...

می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام

دجله به دجله، نهر به نهر، چشمه به چشمه، جوی به جوی

 

شکست عهد مودت نگار دلبندم

برید مهر و وفا یار سست پیوندم

به خاکپای عزیزان که از محبت دوست

دل از محبت دنیا و آخرت کندم

تطاولی که تو کردی به دوستی با من

من آن به دشمن خونخوار خویش نپسندم

اگرچه مهر بریدی و عهد بکشستی

هنوز بر سر پیوند و عهد و سوگندم

بیار ساقی سرمست! جام باده عشق

بده به رغم مناصح که می دهد پندم

من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا

پدر! بگوی که: من بی حفاظ فرزندم

به خاکپای تو سوگند و جان ِ زنده دلان

که من به پای تو در، مردن آرزومندم

بیا؛بیا، صنما! کز سر پریشانی

نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم

به خنده گفت که: «سعدی! ازین خطر بگریز»

کجا روم؟ که به زندان عشق در بندم

غمت در نهانخانه دل نشیند

بنازی که لیلی به مهمل نشیند

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی

ز بامی که برخواست مشکل نشیند

...

به دنبال محمل چنان زار گریم

که از گریه ام ناقه در گل نشیند

بنازم به بزم محبت که آنجا

گدایی به شاهی مقابل نشیند

 

نظرات 2 + ارسال نظر
ارتباط یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:20 ق.ظ http://www.ertebat.blogsky.com

سلام
خیلی ممنونم به خاطر لینک . ولی ای کاش با عنوان
۩۞۩ بی پرده زنان و مردان را ببینید۩۞۩ لینک می کردید .
اگه براتون زحمتی نیست اسم لینک رو تغییرش بدید . ببخشید که بهتون زحمت می دم .
در ضمن من هم شما رو با عنوان :: شهر عشق :: لینک کردم .

منوچهر ولائی دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:32 ب.ظ http://www.herzens_schrift.net

به دنبال " محمل " چنان زار گریم. با سلام وپوزش، ولائی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد