ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد؟/ یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار/صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل!/شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکندن فهمی ز این کلک خیال انگیز/نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند/ در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود/که این شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر/که این سابقه پیشین تا روز پسین باشد
سری دیدم که سامانش نمی بو / غمی دیدم که پایانش نمی بو
اگر باور نداری سوی من آی / ببین دردی که درمانش نمی بو
خوش آن ساعت که یار از در درآیو / شو هجرون و رور غم سرایو
ز دل بیرون کنم جون را به صد شوق
همین واجم که چایش دلبر آیو