کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

رهزن دل

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد/ شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد  

شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست/گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد 

بر آستان جانان گر سر توان نهادن/ گلبانک سر بلندی بر آسمان توان زد 

درویش را نباشد برگ سرای سلطان/مائیم و کهنه دلقی که که آتش در آن توان زد 

قد خمیده ما سهلت نماید اما/بر چشم دشمنان تیراز این کمان توان زد  

در خانقه نگنجد اسرار عشق بازی/جام می مغانه هم با مغان توان زد 

اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند/عشق است و داد اول بر نقد جان توان زد 

گر دولت وصالت خواهد دری گشودن/سرها بدین تخیل برآستان توان زد 

عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است/چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد 

حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی/باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد