ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
از در درآمدی و من از خود به در شدم/ گوئی از این جهان به چهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوست/ صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق/ ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب/مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار/چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم/از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت؟/که اول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان/مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من/من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی که (چه) زرد کرد؟/اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم
(سعدی)
سلام مجدد حامد جان مرسی که بهم سر زدید منم لینکت کردم . راستی چیه منو می خوای لو بدی؟ ببینم آشنا میزنیها؟؟؟!!!!
سلام حامد جان این شعر همیشه احساس خوبی رو در من ایجاد می کنه . وبلاگت خیلی زیبا بود زیباترش کردی