کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

آشمان عشق

چنان مستم چنان مستم من امشب

که از چنبر برون جستم من امشب

چنان چیزی که در خاظر نیاید

چنانستم چنانستم من امشب

به جان با آسمان عشق رفتم

به صورتگر در این پستم من امشب

بشوی ای عقل دست خویش از من

که در مجنون بپیوستم من امشب

گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل

برون رو کز تو وارستم من امشب

به دستم داد آن یوسف ترنجی

که هر دو دست خود خستم من امشب

چنانم کرد آن ابریق پر می

که چندین کوزه بشکستم من امشب

نمی دانم کجایم لیک فرخ

مقامی که اندرو هستم من امشب

بیامد بر درم اقبال نازان

ز مستی در بر او بستم من امشب

چو وا گشت او پی او می دویدم

دمی از پای ننشستم من امشب

چ نحن اقربم معلوم آمد

دگر خود را بنپرستم من امشب

مبند آن زلف شمس الدین تبریز

که چون ماهی در این شستم من امشب


(مولانا)

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد فهندژ دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:25 ب.ظ http://www.ottelo.blogsky.com

سلام. جالب بود.

دانیال سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ

در مصرع اول چنان دومی غلط تایپ شده لطفا اصلاح فرمایید.

سلام با تشکر از حسن توجه شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد