ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از فروغ تو به خورشید رسد صد پرتو
گوشوار زر و لعل ارگه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دورد ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسما گو مفروش این عظمت که اندر عشق
خرمن مه به جوی٬خوشه پروین به دو جو
تکیه بر اختر شب گرد مکن که این عیار
تاجو کاووس بود و کمر کیخسرو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو