کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

داغ دل

ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم

همراز عشق و هم نفس جام باده ایم

بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند

تا کار خود به ابروی جانان نهاده ایم

ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای

ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد

گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم

کار از تو می رود مددی ای دلیل راه

که انصاف می دهیم و ز راه اوفتاده ایم

چون لاله می مبین و قدح درمیان کار

این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم

گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست؟

نقش غلط مبین که همان لوح ساده ایم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد