کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

سودای خیال

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟

گره از کار فروبسته ما بگشائی؟

نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن که خیالی شدم از تنهائی

گفته بودی که بیائیم چو به جان آئی تو

من به جان آمدم اینک تو چرا می نائی؟

بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال

عاقبت چون سر زلف تو شدم سودائی

همه عالم به تو می بینم و این نیست عجب

به که می بینم که تویی چشم مرا بینائی

پیش از این گر دگری در دل من می گنجید

جز تو را نیست کنون در دل من گنجائی

جز تو اندر نظرم هیچ کسی می ناید

وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمائی

گفتی از لب بدهم کام عراقی روزی

وقت آن است که آن وعده وفا فرمائی



نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی ج . شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:00 ب.ظ

تشکر / حسن انتخاب شما رو دوس دارم
ممنون . این کار عراقی فوق العاده ست.
کاست همایون مثنوی رو استاد شجریان با این کار به اوج برده . عراقی دیگه لازم به تشریح و توضیح نیست و من هم در حد و اندازه ای خودم رو نمیبینم که از اون بزرگ دم بزنم .
در کل به شما و وبلاگ خوب شما تبریک میگم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد