نه لب گشایدم از گل٬نه
دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
به یاد زلف نگون سار شاهدان چمن
ببین در آیینه جویبار٬گریه بید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست
ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید چه جای من که در این روزگار بی فریاد ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید از این چراغ توام چشم روشنائی نیست که کس ز آتش بیداد غیر دود ندید گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز که هست در پی شام سیاه صبح سپید که راست در این فتنه های امید امان شد آن زمان که دلی بود در پناه امید صفای آینه خواجه بین کز این دم سرد نشد مکدر و بر آه عاشقان بخشید (امیرهوشنگ ابتهاج)
hc
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1388 ساعت 05:05 ب.ظ
نام صحصیح شاعر هوشنگ ابتهاج است و امیر ندارد.
با احترام