کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

راز دل

هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد

دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد

از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد

دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

چه کج رفتاری ای چرخ! چه بدکرداری ای چرخ!

سر کین داری ای چرخ! نه دین داری نه آئین داری ای چرخ!



از خون جوانان وطن لاله دمیده

از ماتم سرو قدشان٬ سرو خمیده

در سایه گل٬بلبل از این غصه خزیده

گل نیز چو من در غمشان جامه دریده


خوابند وکیلان و خرابند وزیران

بردند به سرقت همه سیم و زر ایران

ما را نگذارند به یک خانه ویران

یارب بستان داد فقیران ز امیران


از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن

مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن

غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن

اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن


از دست عدو ناله من از سر درد است

اندیشه هر آنکس کند از مرگ٬ نه مرد است

جانبازی عشاق نه چون بازی مرد است

مردی اگرت هست٬ کنون وقت نبرد است

عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده است

جز جام به کس٬ دست چو خیام نداده است

دل جز به سر زلف دلارام نداده است

صد زندگی ننگ به یک نام نداده است

(عارف قزوینی)




نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:03 ب.ظ http://www.enekaseab.blogsky.com

من هم مطالب شما رو میخونم. با هم تشریف بیارید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد