کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

خزان

باد خزان وزان شد، چهره گل نهان شد

طلایه لشکر خزان، از دو طرف عیان شد

چو ابر بهمن ز چشم من، چشمه خون، چشمه خون روان شد

ناله‌ها مرغ سحر در غم آشیان زد

آشیان سوخته بود، مشعله در جهان زد

خدا خدا، داد داد!، ز دست استاد داد

که بسته رخ شاه مه‌لقا را

فغان و فریاد وای، ز جور صیاد وای

که داده فتوای فنای ما را

سوی بی‌دلان نظر نداری، وز اسیر خود خبر  نداری

وه چه کنم از غم بی‌قراری؟

خسته شد دگر دیده ز بیداری

بیا مه‌ من، رویم از این ورطه جانسپاری


 ملک‌الشعرای بهار


نظرات 1 + ارسال نظر
VpnServ Team سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ب.ظ http://www.vpnserv.biz

با سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد