کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

تصنیف (پنج)

ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب  جدایی

چه کنم که هست اینها گل باغ  آشنایی

همه شب نهاده ام سر، چو سگان بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانه گدایی

مژه‌ها و چشم یارم ز چه رو همیشه باز است؟

که میان سنبلبستان چرد آهوی ختایی

در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟

به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی

سربرگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن؟

که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفائی

به کدام مذهب است این، به کدام قبلت است این؟

که کشندعاشقی را که تو عاشقم چرائی

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی

به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم

چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریائی

در دیر می زدم من که ندا ز در در آمد

که درآ درآ عراقی که تو هم از آن مائی


عراقی

نظرات 1 + ارسال نظر
پویا سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ق.ظ

ز دو دیده خون فشانم
دیده را یادت رفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد