کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

ساز قصه گو

تا دور چشم مست او، جای می از نای سبو، خون کرده در پیمانه ها
بشنو ز ساز قصه گو، سوز دل من مو به مو، در پرده افسانه ها
بشنو ناله درد کز دل خیزد، شاید زین ناله، خونین اشکت بر رخ ریزد
خدا را، کی این شام غم را سحر از پی در نیاید
چه سازم، صبوری ما را، ظفر از پی بر نیاید
تا کی نالهْ تا کی مویه، برخیز ای رهنشین، گامی از کفر و دین نه فراتر
برخیز با خیل مستان، چو می خاموش و جوشان
بنشین با می پرستان،به دور از خودفروشان

مگر از زندگانی، مراد دلستانی
مراد دلستانی، مگر از زندگانی
که گردون به افسون، چو بستیزد نهد از جام جم،افسانه ای در روزگاران
بیا خودکامگی از سربنه، چون جام می در بزم یاران
در ده ساقی، زان می جامی، تابرگیرد از من خودکامی

جواد آذر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد