ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
در عشق تو عقل سرنگون گشت
جان نیز خلاصه جنون گشت
خود حال دلم چگونه گویم
کان کار بجان رسیده چون گشت
برخوان که درت به زاری زار
از بس که به خون بگشت خون گشت
درمان چه طلب کنم که عشقت
ما را سوی درد رهنمون گشت
خون دل ماست یا دل ماست
خونی که ز دیده ها برون گشت
تا قوت عشق تو بدیدم
سرگشتگی ام بسی فزون گشت
تا دور شدم من از در تو
از ناله دلم چو ارغنون گشت
آن مرغ که بود زیر کش نام
در دام بلای تو زبون گشت
لختی پر و بال زد به آخر
از پای فتاد و سرنگون گشت
تا درد تو را خرید عطار
قد الفش بسان نون گشت
عطار که بود کشته تو
به به دستت درد نکنه