کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

آواز هفت

عزم دارم که امشب مست مست

پای کوبان کوزه دردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم

حسب یک ساعت ببازم هر چه هست

تا کی از تزویر باشم رهنمای؟

تا کی از پندار باشم خودپرست؟

پرده پندار می باید درید

توبه تزویر می باید شکست

وقت آن آمد که دستی بر زنم

چند خواهم بود آخر پای بست؟

ساقیا درده شرابی دلگشای

هین که دل برخواست، می در سر نشست

تو بگردان دور  تا ما مردوار

دور گردون زیر پای آریم پست

مشتری را خرقه از سربرکشیم

زهره را تا حشر گردانیم مست

پس چو عطار از جهت بیرون شویم

بی جهت در رقص آییم از الست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد