کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

زنده به عشق

آتش سودای تو عالم جان در گرفت

سوز دل عاشقانت هر دو جهان در گرفت

جان که فروشد به عشق زنده جاوید گشت

دل که بدانست حال، ماتم جان در گرفت

جرعه اندوه تو تا دل من نوش کرد

زآتش آه دلم کام و زبان درگرفت

از پس چندین هزار پرده که در پیش بود

روی تو یک شعله زد، کون و مکان درگرفت

چون تو برانداختی برقع عزت ز پیش

جان متحیر بماند، عقل فغان درگرفت

بر سرکوی تو عشق آتش دل برفروخت

شمع دل عاشقان جمله از آن درگرفت

تا که ز رنگ رخت یافت دل من نشان

 

روی من از خون دل رنگ و نشان درگرفت

جان و دل عاشقانت خرقه شد اندر میان

زانکه سماع غمت در همگان درگرفت

راست که عطار داد حسن و جمال تو شرح

سینه برآورد جوش، دل خفقان درگرفت


عطار نیشابوری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد