کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

نیایش

دستی افشان تا ز سرانگشانت

صد قطره چکد هر قطره شود خورشیدی

باشد که به صد سوزن نور شب ما را بکند روزن روزن

ما بی تاب و نیایش بی رنگ

از مهرت لبخندی کن بنشان بر لب ما

باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو

ما هسته پنهان تماشاییم

ز تجلی ابری کن بفرست که ببارد بر سرما

باشد که به شوری بشکافیم

باشد که ببالیم و به خورشید تو پیوندیم

هر سو مرز هر سو نام رشته کن از بی شکلی

گذران از مروارید زمان و مکان

باشد که به هم پیوند همه چیز

باشد که نماند مرز که نماند نام

ای دور از دست پر تنهایی خسته است

گهگاه شوری بوزان باشد که شیار پریدن در تو شود خاموش


سهراب سپهری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد