کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

ترک مبتلا

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن

ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده

بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا

بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن

ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد

ای زردروی عاشق، تو صبرکن وفا کن

دردی است غیر مردن، که آن را دوا نباشد

پس من چگونه گویم که این درد را دوا کن

در خواب دوش، پیری در کوی عشق دیدم

با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدها ست بر ره، عشقی است چو زمرد

از برق این زمرد هی دفع اژها کن

بس کن که بی خودم من، ور تو هنر فزایی

تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن

 

مولانا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد