کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

سمن بویان

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند

به فتراک جفا دلها چو بربندند، بربندند

ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند، بفشانند

به عمری یک نفس با ما چو بنشینند، برخیزند

زوال شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند

سرشک گوشه گیران را چو دریابند، دُر یابند

رخ مهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند

دوای درد عاشق را کسی که او سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، درمانند

ز چشمم لعل رمانی چو می خندند، می بارند

ز رویم راز پنهانی چو می بینند، می خوانند

چو منصور از مراد آنان که بر دارند، بر دارند

بدین درگاه حافظ را چو می خوانند، می رانند

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند

که با این درد اگر در بند درمانند، درمانند

 

حافظ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد