کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

فریاد- تصنیف هشت

خانه ام آتش گرفته است، آتشی جانسوز

هر طرف می سوزد این آتش

پرده ها و فرشها را، تارشان با پود

من به هر سو می دوم گریان، در لهیب آتش پر دود

وز میان خنده هایم تلخ، و خروش گریه ام ناشاد

از درون خسته سوزان، می کنم فریاد، ای فریاد

خانه ام آتش گرفته است، آتشی بی رحم

همچنان می سوزد این آتش

نقشهایی را که من، بستم به خون دل

بر سر و چشم در  و دیوار، در شب رسوای بی ساحل

وای بر من، وای بر من

سوزد و سوزد غنچه هایی را که پروردم

به دشواری در دهان گود گلدانها

روزهای سخت بیماری، از فراز بامهاشان شاد

دشمنانم موزیانه خنده های فتحشان بر لب

بر من آتش بجان ناظر، در پناه این مشبک شب

من به هر سو می دوم گریان

از این بیداد می کنم فریاد، ای فریاد

وای بر من همچنان می سوزد این آتش

آنچه دارم یادگار  و دفتر و دیوان

و آنچه دارد منظر  و ایوان

من به دستان پر از تاول

این طرف را می کنم خاموش، وز لهیب آن روم از هوش

زان دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود

تا سحرگاهان که می داند، که بود من شود نابود

خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر

صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر

وای آیا هیچ سر بر می کنند از خواب

مهربان همسایگانم از پی امداد،

سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد

می کنم فریاد، ای فریاد، فریاد


اخوان ثالث

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد