کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

بوی باران-وصل و هجران

ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشان عشق را نالان مکن

باغ جان را تازه و سرسبز دار

قصد این بستان و این مستان مکن

چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن

خلق را مسکین و سرگردان مکن

بر درختی که آشیان مرغ تو است

شاخ مشکن مرغ را پران مکن

شمع جمع خویش را بر هم مزن

قصد این پروانه حیران مکن

گرچه دزدان خصم روز روشنند

آنچ می خواهد دل ایشان مکن

کعبه اقبال این حلقه است و بس

کعبه اومید را ویران مکن

این طناب خیمه را بر هم مزن

خیمه توست آخر ای سلطان مکن

نیست در عالم ز هجران تلخ تر

هر چه خواهی کن ولیکن آن مکن


مولانا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد