کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

دست آموز غم

دست آموز غم

مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی

به زیر پای هجرانش لگد کوب ستم کردی

قلم بر بیدلان گفتی نخواهم راند و هم راندی

جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی

بدم گفتی و خرسندم، عفاک الله نکو گفتی

سگم خواندی و خشنودم، جراک الله کردم کردی

چه لطف است این که فرمودی مگر سبق اللسان بودت

چه حرف است این که آوردی مگر سهوالقلم کردی

عنایت با من اولی تر که تا دیدم جفا دیدم

گل افشان بر سر من کن که خوارم در قدم کردی

غنیمت دان اگر روزی به شادی در رسی ای دل

پس از چندین تحملها که زیر بار غم کردی

شب غمهای سعدی را مگر هنگام روز آمد

که تاریک و ضعیفش چون چراغ صبحدم کردی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد