کلبه عشـــــــــــــــــق
کلبه عشـــــــــــــــــق

کلبه عشـــــــــــــــــق

نسیم وصل-آواز دو

مگر نسیم سحر بوی زلف یار من است

که راحت دل رنجور بی قرار من است

به خواب  در نرود چشم بخت من همه عمر

گرش به خواب نبینم که در کنار من است

اگر معاینه بینم که قصد جان دارد

به جان مضایقه با دوستان نه کار من است

حقیقت آن که نه در خورد اوست جان عزیز

ولیک در خور امکان و اقتدار من است

نه اختیار من است معاملت لیکن

رضای دوست مقدم بر اختیار من است

اگر هزار غم است از جفای او بر دل

هنوز بنده اویم که غمگسار من است

درون خلوت ما غیر در نمی گنجد

برو که هر که نه یار من است بار من است

به لاله زار و گلستان نمی رود دل من

که یاد دوست گلستان و لاله زار من است

ستمگرا دل سعدی بسوخت در طلبت

دلت نسوخت که مسکین امیدوار من است

و گر مراد تو این است بی مرادی من

تفاوتی نکند چون مراد یار من است


سعدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد