-
دریای دل
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:18
همچو نی می نالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دل من که با هر داغ پیدا ساختم سوختم از داغ ناپیدای دل همچو موجم یک نفس آرام نیست بس که طوفانزا بود دریای دل دل اگر از من گریزد وای من غم اگر از دل گریزد وای دل ما ز رسوایی بلند آوازه ایم نامور شد هر که شد رسوای دل گنج مومن خرمن سیم و زر است گنج عاشق گوهر یکتای دل در...
-
مست نگاه
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:17
لب خندان تو، برق چشمان تو، برده قرار از دل عاشق زارم با من بی نوا بیش از اینم جفا دگر مکن یارم ای گل ارغوان، همچو سرو چمان، ای در شب تار من روشنایی بت چین و ختن، روح و جانی به تن، دل می ربایی آتش زده ای بر دل، وای از من و آه از دل زندگی بی تو شده بی حاصل، دل شده مجنون چه کنم با دل مستم ز نگاه تو، زان چشم سیاه تو همه...
-
بخت سرکش
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:16
عیشم مدام است از لعل دلخواه کارم به کام است الحمدلله ای بخت سرکش تنگش به برکش گه جام زر کش گه لعل دلخواه ما را به رندی افسانه کردند پیران جاهل شیخان گمراه جانا چه گویم شرح فراقت چشمی و صد نم جانی و صد آه شوق لبت برد از یاد حافظ درس شبانه ورد سحرگاه کافر مبیناد این غم که دیده است از قامتت سرو از عارضت ماه گر تیغ بارد...
-
شوق دوست-2و5و6
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:16
اگر مراد تو ای دوست نامرادی ماست مراد خویش دگر باره من نخواهم خواست عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست میان عیب و هنر پیش دوستان قدیم تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن که هرچه دوست پسندد به جای دوست رواست هزار دشمنی افتد میان بدگویان میان عاشق و معشوق دوستی...
-
شوق دوست-دلشده
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 03:15
ای پناه بی پناهان از من دلشده روی مگردان بر دل سوخته آتش میفشان ای فروغ شام تارم می گریزی چرا از کنارم درخزانم بیا ای بهار عهد و پیمان بستی و شکستی از کنارم رفتی و گسستی از چه یارا ای نگارا مجنونم کرد چشم مستت این دل پریشان را دادم به دستت رفتی و دلم بشکستی با رقیب من بنشستی در تو دلستانم اثر ندارد دگر فغانم از غمت...
-
ناشکیبا-تصنیف هفت
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:34
ای با من و پنهان شده، از دل سلامت می کنم تو کعبه ای هر جا روم، قصد مقامت می کنم هر جا که هستی حاضری، از دور بر ما ناظری شب خانه روشن می شود، چون یاد نامت می کنم گه همچو باز ِآشنا بر درست تو پر می زنم گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم دوری...
-
ناشکیبا-آواز شش
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:33
تا تو به خاطر منی کس مگذشت بر دلم مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم من چو به آخرت روم رفته به باغ دوستی داروی دوستی بود هر چه بروید از گلم می رم و همچنان رود نام تو بر زبان من ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو با همه سعی اگر به خوان ره ندهی چه حاصلم باد به دست آرزو در طلب هوای دل گر...
-
ناشکیبا-آواز پنج
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:33
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق که نامی خوشتر از اینت ندانم وگر هر لحظه رنگی تازه گیری به غیر از زهر شیرینت نخوانم تو زهری زهر گرم سینه سوزی تو شیرینی که شور هستی از توست شراب جام خورشیدی که جان را نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست به آسانی مرا از من ربودی درون کوره غم آزمودی دلت آخر به سرگردانی ام سوخت نگاهم را به...
-
ناشکیبا-تصنیف سه
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:32
گل در بر و می بر کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به چنین روز غلام است در مذهب ما باده حلال است ولیکن بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز وآنکس که چو ما نیست در این شهر کدام است از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است...
-
ناشکیبا-آواز دو
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:31
ز حد بگذشت مشتاقی و صبرم اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل بباید چاره ای کردن کنون این ناشکیبا را چنان مشتاقم ای...
-
ناشکیبا-تصنیف یک
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:31
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید چو کشتی ام براندازد میان قلزم پرخون زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد که هر تخته فرو ریزد ز گردشهای گوناگون نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را چونان دریای بی پایان شود بی آب چون هامون شکافد...
-
نسیم وصل تصنیف هشت
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:30
نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد به من که سوختم از داغ مهربانی خویش فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد ز فیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را شراب با من افسرده جام چه خواهد کرد رهی معیری Normal 0 false false false
-
نسیم وصل-تصنیف شش و هفت
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:30
مرا عمری به دنبالت کشاندی سرانجامم به خاکستر نشاندی ربودی دفتر دل را و افسوس که سطری هم از این دفتر نخواندی گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت پس از مرگم سرشکی هم فشاندی گذشت از من ولی آخر نگفتی که بعد از این به امید که ماندی دلا شبها نمی نالی به زاری سر راحت به بالین می گذاری تو صاحب دردی ناله سر کن خبر از درد بی دردی نداری...
-
نسیم وصل-تصنیف پنج
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:29
بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده ام همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد گشت بلای جان من ، عشق ِبه جان خریده ام حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام تا به کنار من بدی بود به جا قرار دل رفتی و رفت راحت دل از خاطر آرمیده ام چون به بهار سر کند لاله ز خاک...
-
نسیم وصل-تصنیف چهار
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:29
ای عاشقان، ای عاشقان، من از کجا عشق از کجا ای بیدلان، ای بیدلان، من از کجا عشق از کجا گشتم خریدار غمت، حیران به بازار غمت، جان داده در کار غمت ای مطربان، ای مطربان، بر دف زنید احوال من می بی دلم، من بی دلم، من از کجا، عشق از کجا عشق آمده است از آسمان، تا خوان بسوزد بدگمان، عشق است بلای ناگهان مولانا Normal 0 false...
-
نسیم وصل-تصنیف سه
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:28
شد ز غمت خانه سودا دلم در طلبت رفت به هر جا دلم در طلب گوهر دریای عشق موج زند موج چو دلم دریا دلم گر نکنی بر دل من رحمتی وای دلم، وای دلم وا دلم در طلب ظهر رخ ماهرو می نگرد جانب بالا دلم فرش غمش گشتم و آخر ز بخت رفت بر این سقف مصفا دلم روز شد و چادر شب می درد در پی آن عیش و تماشا دلم آه که امروز دلم را چه شد دوش چه...
-
نسیم وصل-آواز دو
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:27
مگر نسیم سحر بوی زلف یار من است که راحت دل رنجور بی قرار من است به خواب در نرود چشم بخت من همه عمر گرش به خواب نبینم که در کنار من است اگر معاینه بینم که قصد جان دارد به جان مضایقه با دوستان نه کار من است حقیقت آن که نه در خورد اوست جان عزیز ولیک در خور امکان و اقتدار من است نه اختیار من است معاملت لیکن رضای دوست مقدم...
-
نسیم وصل-تصنیف یک
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 19:26
نبسته ام به کس دل، نبسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ز من هر آنکه او برد چو دل به سینه نزدیک به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی که تر کنم گلویی به یاد آشنا من ستاره ها نهفتم در آسمان ابری دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من سیمین بهبهانی Normal 0 false false false
-
صلای عشق
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:26
دلا یک دم رها کن آب و گل را صلای عشق درده اهل دل را ز نور عشق شمع جان برافروز رموز عشق از جانان بیاموز چو داوود آیت سرگشتگان خوان زبور عشق بر آشفتگان خوان حدیث عشق، ورد عاشقان ساز دل و جان در هوای عاشقان باز چو عود از عشق بر آتش همی سوز چو شمعی می گری و خوش همی سوز شراب عشق در جام خرد ریز از آنجا جرعه ای بر جان خود...
-
راست پنجگاه-بت چین
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:23
ای مه من ای بت چین ای صنم لاله رخ و زهره جبین ای صنم تا به تو دادم دل و دین ای صنم بر همه کس گشته یقین ای صنم من ز تو دوری نتوانم دیگر وز تو صبوری نتوانم دیگر هر که تو را دید ز خود دل برید رفته ز خود تا که رخت را بدید تیر غمت چون به دل من رسید همچو بگفتم که همه کس شنید من ز تو دوری نتوانم دیگر وز تو صبوری نتوانم دیگر...
-
راست پنجگاه-چاه زنخدان
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:21
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد وآتش به همه عالم زد جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه...
-
شمع شب تار
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:19
شنیدم ماهی یا هم شاهی میان دلبران بت صاحبدلان گفتم که غمخوارم شوی در روز جدایی شمع شب تارم شوی، ترسم که نپایی نه دلم بردی و نه غمم خوردی، دلم آزردی نادیدن رویت می کشدم آن سان غل مویت می کشدم علی اکبر شیدا Normal 0 false false false
-
منتهای عشق
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:18
هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود تا منتهای عشق کار من از عشق چون شود دل بر قرار نیست که گویم نصیحتی کز راه عقل و معرفتش رهنمون شود یار آن حریف نیست که از در درآیدم عشق آن حدیث نیست که از دل برون شود دم دکش از ملامتم ای دوست زینهار که این درد عاشقی به ملامت فزون شود فرهادوارم از لب شیرین گزیر نیست ور کوه محتشم به...
-
شب وصل-تصنیف شش
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:17
به شب وصلت بیگانه شدم به شمع رویت پروانه شدم به مه روی تو من حیران و ماتم ز غم عشق تو شد صبر و ثباتم به حال من نگر جانا زار و نزارم شیدای توام تاج سرم بیا به سرم رسوای توام چشم ترم بنشین به برم عاشقم کردی جانا دلم را بردی به زلف سرکجت گم شده دلم به ماه عارضت حل کن مشکلم ملک الشعرای بهار Normal 0 false false false
-
حدیث آرزومندی
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:17
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت...
-
چشم یاری
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:16
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم تا درخت دوستی کی بردهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفتگو آئین درویشی نبود ورنه با تو ماجراها داشتیم گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دهم همت بر او بگماشتیم شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما ندانستیم و صلح انگاشتیم نکته ها رفت و شکایت کس نکرد جانب حرمت فرو نگذاشتیم گفت خود...
-
معمای هستی-تصنیف 7
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:15
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست در حق ما هر چه گویند جای هیچ اکراه نیست در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست هر چه هست از قامت ناساز بی...
-
نگار من
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:15
هر چه کنی بکن، مکن ترک من ای نگار من هر چه بری ببر، مبر سنگدلی ز کار من هر چه بری ببرف مبر رشته الفت مرا هر چه کنی بکن، مکن خانه اختیار من هر چه روی برو، مرو راه خلاف دوستی هر چه زنی بزن، مزن طعنه به روزگار من شوریده شیرازی Normal 0 false false false
-
پرنده شوشتری
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:14
دو زلفونت بود تار ربابم چه می خواهی از این حال خرابم تو که با مو سر یاری نداری چرا هر نیمه شو آیی به خوابم پرنده شوشتری زگل نازکتری ندیده بودم حالا دیدم اگر مستم من از عشق تو مستم بیا بنشین که دل بردی ز دستم باباطاهر/شوریده شیرازی Normal 0 false false false
-
چهره به چهره-7و8
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:13
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو ساقی باقی از وفا باده بده سبو سبو مطرب خوش نوای را تازه به تازه گو بگو در پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو زرین تاج...