-
عشق تو
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1387 18:43
عشق تو آتش جانا زد بر دل من/بر باد غم داد آخر آب و گل من روی تو چون دیده دل بهتر ز لیلی/شد بند زنجیر دام مجنون دل من وصل تو مشکل مشکل.جان دادن آسان/یارب کن آسان آسان این مشکل من
-
سودای تو
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1387 17:07
خوشا آنون که سودای تو دیرن/ که سر پیوشته در پای تو دیرن به دل دیرم تمنای کسانی/ که اندر دل تمنای تو دیرن گلی که خم بدادم پیچ و تابش/به آب دیده گونم دادم آبش به درگاه الهی کی روا بی؟/گل از مو دیگری گیره گلابش خداوندا مو بیزارم از این دل/شو و روزان در آزارم از این دل ز بس نالیدم از نالیدنم تنگ/زمو بستون که بیزارم از این...
-
سر عشق
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 16:47
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم/نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم/شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم حمایتی ز دهانت به گوش جان من آمد/دگر حکایت مردم نصیحت است به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی/که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم من رمیده دل آن به که در صباح نیایم/که گر ز پای...
-
شیدائی
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 15:58
در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی/خرقه جائی گرو باده و دفتر جائی دل که آئینه صافی است غباری دارد/ از خدا می طلبم صحبت روشن رائی شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان/ ورنه پروانه ندارد به سخن پروائی کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست/ گشته هر گوشه چشم از غم دل دریائی زین دایره مینا خونین جگرم ای دل!/تا حل کنم این مشکل در...
-
تنهائی
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 21:36
دلا از دست تنهائی به جونم/ ز آه و ناله خود در فغونم شوان تار از درد جدائی/کره فریاد مغز استخونم عزیزون از غم و درد جدائی/به چشمونم نمونده روشنائی گرفتارم به دام غربت و درد/نه یار و همدمی نه آشنائی فلک کی بشنوه آه و فغونم؟/به هر گردش زنه آتش به جونم یه عمری بگذرونم به غم و درد/به کام دل نگرده آسمونم نمی دونم دلم دیوونه...
-
استغنای عشق
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 18:10
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهی/دل ز تنهایی به جان آمدخدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو/ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خندید وگفت:/صعب روزی.بوالعجب کاری. پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چو گل/شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی؟ آدمی در عالم خاکی نمی آید به...
-
رهزن دل
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 16:52
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد/ شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست/گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد بر آستان جانان گر سر توان نهادن/ گلبانک سر بلندی بر آسمان توان زد درویش را نباشد برگ سرای سلطان/مائیم و کهنه دلقی که که آتش در آن توان زد قد خمیده ما سهلت نماید اما/بر چشم دشمنان...
-
خاطر حزین
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 16:16
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد؟/ یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار/صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل!/شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد هر کو نکندن فهمی ز این کلک خیال انگیز/نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد جام می و خون دل هر یک به کسی...
-
دل رمیده
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 19:31
دلم رمیده شد و غافلم من درویش. که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم/که دل به دست کمان ابروئی است کافرکیش خیال حوصله بحر می پزد هیهات/چه هاست در سر این قطره محال اندیش بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را/که موج می زندش آب نوش بر سر نیش ز آستین طبیبان هزار خون بچکد/گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش...
-
عاشق مسکین
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 20:44
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش.بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال.مرغ زیرک گر به دام افتد تحمل بایدش رند عالم سوز را با مصحلت بینی چه کار؟کار ملک است آنچه تدبیر و تحمل بایدش تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است/راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش با چنین زلف و رخش بادا نظر بازی...
-
یاد باد
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 18:36
روز وصل دوستداران یادِ. باد یاد باد آن روزگاران یاد باد کامم از تلخی غم چون زهر گشت.بانک نوش شاد خواران یاد باد گرچه یاران فارغند از یاد من.از من ایشان را هزاران یاد باد مبتلا گشتم در این بند و بلا. کوشش آن حق گزاران یاد باد گرچه صد رود است از چشمم روان. زنده رود باغ کاران یاد باد راز حافظ بعد از این ناگفته ماند.ای...
-
یاران را چه شد؟
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 11:57
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد؟ دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟ آب حیوان تیره گون گشت خضر فرخ پی کجاست؟ خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد؟ کی نمی گوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد؟ یاران را چه شد؟ لعلی از کان مرون برنیاد سال هاست تابش خورشید و سعی باد وباران را چه شد؟ شهر یاران بود و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1387 19:14
مرا دو چشم و دو گوش بر پیغام تو فارغی و به افسوس می رود ایام شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم چگونه شب به سحر می برند و روز به شام
-
پیام ما
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 18:00
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 16:13
بر سر تربت حافظ چو رسی همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد شد
-
در کوهسار شب
جمعه 3 خردادماه سال 1387 20:07
چشم بگشا که جلوه دلدار به تجلی است از در و دیوار این تماشا چو بنگری گویی: لیس فی الدار غیره دیار دیدن روی تو و دادن جا مطلب ماست پرده بردار ز رخسار که جان بر لب ماست بت روی تو پرستیم و ملامت شنویم بت پرستی اگر این است که این مذهب ماست شرب می با لب شیرین تو ما راست حلال بی خبر زاهد از این ذوق که در مشرب ماست نیست جز...
-
چهره به چهره
جمعه 3 خردادماه سال 1387 20:05
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی جهان و هر چه درو هست صورتند و تو جانی به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی مرا مپرس که: «چونی؟»! به هر صفت که تو خواهی مرا مگو که: «چه نامی؟»! به هر لقب که تو خوانی چنان به نظره اول ز شخص می ببری دل که باز می نتواند گرفت نظره ثانی تو پرده پیش...
-
افتاب نیمه شب
جمعه 3 خردادماه سال 1387 20:04
بیا وکشتی ما در شط شراب انداز خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز مرا به کشتی باده در افکن ای ساقی که گفته اند نکویی کن و در آب انداز ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا مرا دگر ز کرم در ره صواب انداز بیار زان می گلرنگ مشک بو جامی شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن نظر بر این دل سرگشته خراب...
-
میهن
جمعه 3 خردادماه سال 1387 20:02
میهن، ای میهن! تنیده یاد تو در تار و پودم بود لبریز از عشقت وجودم تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی فدای نام تو بود و نبودم به هر مجلس به هر زندان، به هر شادی به هر ماتم به هر حالت که بودم با تو بودم اگر مستم اگر هوشیار، اگر خوابم اگر بیدار به سوی تو بود روی سجودم به من گفتی که دل دریا کن ای دوست! همه دریا از آن...
-
یوسف گم گشته
جمعه 3 خردادماه سال 1387 20:02
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یک سان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نه ای...
-
جوانی
جمعه 3 خردادماه سال 1387 20:00
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم دم به دم حلقه این دام شود تنگ تر و من دشت و پایی نزنم، خود ز کمندت نرهانم سر پرشور مرا نِه شبی ای دوست به دامان تا شوی فتنه ساز دلم و سوز نهانم جانی که خلاص از شب هجران...
-
پر کن پیاله را
جمعه 3 خردادماه سال 1387 19:59
پر کن پیاله را که این آب آتشین دیری است ره به حال خرابم نمی برد این جام ها که در پی هم می شود تهی دریای آتش است که ریزم به کام خویش گرداب می رباید و آبم نمی برد من با صمند سرکش وجادویی شراب تا بی کران عالم پندار رفته ام تا دشت پرستاره اندیشه های گرم، تا مرز ناشناخته مرز و زندگی تا کوچه باغ خاطره های گریز پا، تا شهر...
-
داغ شقایق
جمعه 3 خردادماه سال 1387 19:58
ما بی غمان مست دل از دست داده ایم همراز عشق و همنفس جام باده ایم بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم کار از تو می رود مددی ای دلیل راه که انصاف می دهیم و ز...
-
شهره عشق
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 12:35
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن؛ منم که دیده نیالودم به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم؛ که در طریقت ما کافریست رنجیدن به پیر میکده گفتم که: چیست راه نجات؟ بخواست جام می و گفت: عیب پوشیدن مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟ به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب؛ که تا خراب کنم نقش...
-
رسم عاشقی
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 13:32
مرا می بینی و هر دم زیادت می شود دردم، تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری، به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم؟ نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی، گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آم دم هم،که بر خاکم روان گردی به گرد دامنت گردم...
-
افتتاحیه
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 13:26
به نام خدا منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت است و بر هر نعمت شکری واجب.... با سلام و خیر مقدم به همه میهمانان عزیز... برآنیم که در این مجال با همراهی شما شهرک عشقی بسازیم لذا از همه عزیزانی که مایلند...