-
آتش نهفته
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:12
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق جهان می توان گرفت افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت می خواست گل که در زند از رنگ و بوی دوست از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت آسوده بر کنار چو پرگار می شدم دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان زین فتنه ها که دامن آخر زمان...
-
ای عاشقان
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:12
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه ها پرخون کنید وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید آمد یکی آتش سوار بیرون جهید از این حصار تا بردمد خورشید نو، شب را ز خود بیرون کنید آن یوسف چون ماه را از چاه غم بیرون کشید در کلبه احزان چرا این ناله محزون کنید از چشم ما آیینه اس در پیش آن مهرو نهید آن فتنه فتانه را بر خویش مفتون کنید...
-
دل بریان
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:11
لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من شد دل بیچاره خون، چاره دل هم تو ساز زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل جان و دل من تویی ای دل و ای جان من چون گهر اشک من راه نظر چست بست چون نگرد در رخت دیده گریان من هر در عشقت که دل داشت نهان از جهان بر رخ زردم...
-
بارون
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:10
ببار ای بارون ببار، با دلم گریه کن خون ببار در شبهای تیره چون زلف یار، بهر لیلی چو مجنون ببار دلا خون شو خون ببارف بر کوه و دشت و هامون ببار به سرخی لبای سرخ یارف به یاد عاشقای این دیار به داغ عاشقای بی مزار ببار ای ابر بهار، با دلم بنوا زلف یار داد و بیداد از این روزگار، ماه و دادن به شبهای تار علی معلم Normal 0...
-
شب، سکوت، کویر
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:10
تو که نازنده بالا دلربایی تو که بی سرمه چشمون سرمه سایی تو که مشکین دو گیسو در قفایی به مو گویی که سرگردون چرایی بمیرم تا تو چشم تر نبینی شراره آه پر آذر نبینی چنان از آتش عشقت بسوزم که از مو رنگ خاکستر نبینی دلم دردی که دارد با که گوید گنه خود کرده تاوان از که جوید دریغا نیست همدردی موافق که بر بخت بدم خوش خوش بموید...
-
انتظار دل
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:09
از کفم رها، جانم، شد قرار دل نیست و دست من، خدا، اختیار دل دل به هر کجا، جانم، رفت و برنگشت دیده شد سپید، خدا، ز انتظار دل خون دل بریخت، جانم، از دو چشم من خوش دلم از این، خدا، انتحار دل بعد از این ضرر، جانم، ابلهم اگر هم کنم کمر، خدا، زیر بار دل عارف قزوینی Normal 0 false false false
-
تند تند
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:08
دوش که آن گرد، گرد گنبد مینا آبله گون شد دو چشم من ز ثریا تند و غضبانک، سخت و سرکش و توسن از در مجلس درآمد آن بت رعنا روی سپیدش، برابر مه گردون موی سیاهش، پسر عم شب یلدا لعبت شیرین، ترش اگر که ننشیند مدعیانش طمع برند که حلوا قدیمی Normal 0 false false false
-
مه لقا
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:07
دوش که آن مه لقا، خوش ادا، با صفا، باوفا از برم آمد و بنشست، برده دین و دلم از دست باز مرا سوی خود، می کشد می برد می زند با دو چشم مست، ابرویش پیوست آتشم اندر دلم برزد، زان رخ همچو آذر زد سوخت همه خرمنم، یکسره جان و تنم کشته عشقت منم، ای صنم، بد مکن بیش از این ظلم بی حد مکن علی اکبر شیدا Normal 0 false false false
-
دست آموز غم
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:06
دست آموز غم مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی به زیر پای هجرانش لگد کوب ستم کردی قلم بر بیدلان گفتی نخواهم راند و هم راندی جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی بدم گفتی و خرسندم، عفاک الله نکو گفتی سگم خواندی و خشنودم، جراک الله کردم کردی چه لطف است این که فرمودی مگر سبق اللسان بودت چه حرف است این که آوردی...
-
آفت عقل و دین
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:06
نه قدرت که با وی نشینم نه طاقت که جز وی ببینم شده است آفت عقل و دینم ای دلآرا، سرو والا کار عشقم چه بالا گرفته در سر من جنون جا گرفته جای عقل عشقت یکجا گرفته خانه دل به یغما گرفته آفت تن، فتنه جان رهزن دین، دزد ایمان ترک چشمت، نیزه پنهان آشکارا، ای نگارا سوزم از سوز دل خویش خندم از بخت بد خویش گریم از دست بدانیش...
-
آرام جان
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 04:05
دلم دلم دلم، رو بردی، به که گویم غمم غمم غمم، نخوردی، ز چه جویم سرو روانم، آرام جانم، بی تو نمانم، در بطن جانم گر یار من برافکند از رخ نقاب رویش عالم به هم بر می زند از انقلاب مویش سرو روانم، آرام جانم، بی تو نمانم، در بطن جانم عارف قزوینی Normal 0 false false false
-
آهنگ وفا-نگارم
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:52
ز من نگارم، خبر ندارد به حال زارم، نظر ندارد خبر ندارم من، از دل خود دل من از من، خبر ندارد کجا رود دل، که دلبرش نیست کجا پرد مرغ، که پر ندارد امان از این عشق، فغان از این عشق که غیر خون جگر ندارد همه سیاهی، همه تباهی مگر شب ما، سحر ندارد بهار مضطر، مثال دیگر که آه و زاری، اثر ندارد جز انتظارو جز استقامت وطن علاج دگر...
-
آهنگ وفا-ملامت گوی عاشق
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:51
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می خواهی از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می کشم شاید هزارش صید پیش آید به خون خویش مستعجل گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل ملامت گوی عاشق...
-
آهنگ وفا-نقش خال
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:50
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود به هر درش که بخوانند بی خبر نرود طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی ولی چگونه مگس از پی شکر نرود سواد دیده غمدیده ام به اشک مشوی که نقش خال تو ام هرگز از نظر نرود ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدار چرا که بی سر زلف توام به سر نرود دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی که هیچ کار ز پیشت بدین هنر...
-
آهنگ وفا- زدست محبوب
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:49
ز دست محبوب، ندانم چون کنم از هجر رویش دیده جیحون کنم یارم چو مشع محفل است دیدن رویش مشکل است سرو مرا پا در گل است بر خط و خالش مایل است یار من دلدار من کمتر تو جفا کن یادی آخر تو ز ما کن رفتم در آن ماهرو، با او نشستم رو به رو، گفتم سخنها مو به مو غلامرضا رئیس موزیک Normal 0 false false false
-
آهنگ وفا-بادیه سودا
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:48
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد و این طبع که من دارم با عقل نیامیزد آنکس که دلی دارد آراسته لیلی گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد آخر نه منم تنها در بادیه سودا عشق لب شیرینت صد شور برانگیزد تا دل به تو پیوستم راه همه در بستم جایی که تو بنشینی بس فتنه که...
-
آهنگ وفا- شب وصل
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:47
به شب وصلت بیگانه شدم به شمع رویت پروانه شدم به مه روی تو من حیران و ماتم ز غم عشق تو شد صبرو ثباتم به حال من نگر جانا زار و نزارم شیدای توام تاج سرم بیا به سرم رسوای توام چشم ترم بنشین به برم عاشقم کردی جانا دلم را بردی به زلف سرکجت گم شده دلم به ماه عارضت حل کن مشکلم ملک الشعرای بهار Normal 0 false false false
-
تصنیف بوی باران
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:46
گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن چون دل به یکی دادی آتش به دو عالم زن هم چشم تماشا را بر روی نکو بگشا هم دست تمنا را بر گیسوی پر خم زن هم نکته وحدت را با شاهد یکتا گو هم داد أناالحق را بردار معظم زن هم جلوه ساقی را در جام بلورین بین هم باده بی غش را با ساده بی غم زن ذکر از رخ رخشانش با موسی عمران گو حرف از لب جان...
-
بوی باران-وصل و هجران
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:45
ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن باغ جان را تازه و سرسبز دار قصد این بستان و این مستان مکن چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن خلق را مسکین و سرگردان مکن بر درختی که آشیان مرغ تو است شاخ مشکن مرغ را پران مکن شمع جمع خویش را بر هم مزن قصد این پروانه حیران مکن گرچه دزدان خصم روز روشنند آنچ می خواهد دل ایشان...
-
بوی باران-ترک مبتلا
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:44
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن مائیم و موج سودا شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن مائیم و آب دیده در کنج غم خزیده بر آب دیده ما صد جای آسیا کن خیره کشی است ما را داغ دلی چو خارا بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها...
-
بوی باران-تصنیف هفت
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:43
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک نغمه شوق پرستوهای شاد شاخته های شسته، باران خورده، پاک خلوت گرم کبوترهای مست آسمان آبی و ابر سپید نرم نرمک می رسد اینک بهار برگهای سبز بید خوش به حال روزگار عطر نرگس، رقص باد خوش به حال دانه ها وسبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز خوش به حال جام...
-
زنده عشق
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:43
بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز بنشینم و از عشق سرودی بسرایم آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال پرگیرم از این کام و به سوی تو بیایم خورشید از آن دور از آن قله پر برف آغوش کند باز، همه مهر، همه ناز سیمرغ طلایی پرو بالی است که چون من از لانه برون آمده دارد سر پرواز پرواز به آنجا که نشاط است و امید است پرواز به آنجا که سرود...
-
وداع یاران
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:42
بگذار تا برگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران هر که اوشراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون...
-
تمنای دوست
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:41
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی یا چشم نمی بیند یا راه نمی دارد هر که او به وجود خود دارد ز تو پروایی دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده است که آنجا نتواند رفتن اندیشه دانایی گویند رفیقانم در عشق چه سر داری گویم که سری دارم درباخته در پایی امید تو بیرون برد از دل همه امیدی سودای تو خالی...
-
ساربان
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:40
ای ساربان، آهسته ران، که آرام جانم می رود وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود من مانده ام مهجور از او درمانده و رنجور از او گوی که نیشی دور از او در استخوانم می رود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم...
-
پیوند مهر سه و پنج
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:39
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان که این شب دراز باشد بر چشم پاسبانان بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم که این کارهای مشکل افتد به کاردانان دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد می باید این نصیحت کردن به دلستانان دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشرو تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان من ترک مهر اینان در خود نمی شناسم بگذار تا بیاید بر...
-
زمستان است
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:37
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت؛ سرها در گریبان است کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغزان است و گر دست محبت سوی کس یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت نفس که این است پس...
-
خوشید عالم
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:36
چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود گر جمال جانفزای خویش ننمایی به من جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده ای این چنین طراریت با من مسلم کی شود عهد کردی تا من دلخسته را مرهم نهی چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود چون مرا دلبستگی از آرزوی...
-
دل دیوانه
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:35
دل دیوانه ام دیوانه تر شی خراب خانه ام ویرانه تر شی کشم آهی که گردون را بسوجم که آه سوته دیلان کارگر شی هر آن باغی که نخلش سر به در بی مدامش باغبون خونین جگر بی بباید کندنش از بیخ و از بن مگر بارش همه لعل و گهر بی ز هجرانت هزار اندیشه دیرم همیشه زهر غم در شیشه دیرم ز ناسازی بخت و گردش چرخ فغان و آه و زاری پیشه دیرم...
-
شیدای گیتی
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 18:35
چندان که گفتم غم با طبیبان درمان نکردند مسکین غریبان آن گل که هر دم در دست بادی است گو شرم بادش از عندلیبان با رب امان ده تا باز بیند چشم محبان روی حبیبان درج محبت بر مهر خود نیست یا رب مبادا کام رقیبان ای منعم آخر بر خوان جودت تا چند باشیم از بی نصیبان حافظ نگشتی شیدای گیتی گر می شنیدی پند ادیبان Normal 0 false false...