-
شب
شنبه 5 تیرماه سال 1389 20:04
هست شب یک شب دم کرده و خاک رنگ رخ باخته است باد نوباره ابر از بر کوه سوی من تاخته است هست شب همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا هم از این رو است نمی بیند اگر گمشده ای راهش را با تو لشکر، بیابان دراز، مرده را ماند در گورش تنگ به دل سوخته من ماند، به تنم خسته که می سوزد از هیبت تب هست شب آری شب علی اسفندیاری (نیما...
-
آواز.
شنبه 5 تیرماه سال 1389 19:59
بمیرم تا تو چشم تر نبینی شراره آ پرآذر نبینی چنان از آتش عشقت بسوجم که از مو رنگ خاکستر نبینی اگر چون موم صد صورت پذیرم به هر صورت به دل نقش تو گیرم تو تا بخت منی هرگز نخوابم تو تا عهد منی هرگز نمیرم ز دل مهر رخ تو رفتنی نی غم عشقت به هر کس گفتنی نی ولیکن سوزش عشق و محبت میون مردمون بنهفتنی نی دل ار مهرت نلرزه بر چه...
-
آواز
شنبه 5 تیرماه سال 1389 19:51
عشق در دل ماند و یار از دست رفت دوستان دستی که کار از دست رفت ای عجب گر من رسم در کام دل کی رسم چون روزگار از دست رفت بخت و رای و روز و زر بودم دریغ که اندر این غم هر چهار از دست رفت عشق و سودا و هوس در سر بماند صبر و آرام و قرار از دست رفت گر من از پا اندر آیم گو درآی بهتر از من صد هزار از دست رفت بیم جان که این بار...
-
فاصدک
جمعه 4 تیرماه سال 1389 20:32
فاصدک هان چه خبر آوردی؟ از کجا وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی اما اما گرد بام و در من بی ثمر میگردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کردن دست بردار از این در وطن خویش غریق قاصد تجربه های همه تلخ با دلم می گوید که...
-
ترک مبتلا
جمعه 4 تیرماه سال 1389 20:26
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن مائیم و موج سودا شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خوهی برو جفا کن از من گریز تا تو هم در بلا نیافتی بگزین ره سلامت ترک بلا کن مایئم و آب دیده در کنج غم خزیده بر آب دیده ما صد جای آسیا کن خیر کشی است ما را دارد دلی چو خارا بکشد کسش نگوید تدبیر خونبهاکن بر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 تیرماه سال 1389 20:20
صورت نبندد ای صنم بی زلف تو آرام دل دل فتنه است بر زلف تو ای فتنه ایام دل ای جان من رویای تو دل غرقه دریا تو دیری است تا سودای تو بگرفت هفت اندام من تا جان به عشقت بنده شد زین بندگی تابنده شد تا دل ز نامت زنده شد پر شد دو عالم نام دل جانا دلم از چشم بد نه هوش دارد نه خرد تا از شراب عشق خود پرباده کردی جام دل پیغامت...
-
چشم نرگس
جمعه 4 تیرماه سال 1389 20:07
خواهم که بر زلفت،زلفت، هر دم زنم شانه ترسم پریشان کند بسی حال هر کسی چشم نرگست مستانه مستانه خواهم بر ابرویت، رویت، هر دم کشم وسمه ترسم که مچنون کند بسی، مثل من کسی، چشم نرگست، دیوانه دیوانه یک شب بیا منزل ما،حل کن دوصد مشکل ما ای دلبر خوشگل ما، دردت به جان ما شد، روح و روان ما شد خواهم که بر چشمت،چشمت، هر دم کشم...
-
اشک مهتاب
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 20:51
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست هم دریا از آن ما کن ای دوست دلم دریا شد و دادم به دستت مکش دریا به خون پروا کن ای دوست کنار چشمهای بودیم در خواب تو با جام ربودی ماه از آب چو نوشیدیم از آن جام گوارا تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب تن بیشه پر از مهتابه امشب پلنگ کوهها در خوابه امشب به هر شوقی دلی سامون گرفته دل من در تنم...
-
خزان
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 19:45
ب اد خزان وزان شد، چهره گل نهان شد طلایه لشکر خزان، از دو طرف عیان شد چو ابر بهمن ز چشم من، چشمه خون، چشمه خون روان شد نالهها مرغ سحر در غم آشیان زد آشیان سوخته بود، مشعله در جهان زد خدا خدا، داد داد!، ز دست استاد داد که بسته رخ شاه مهلقا را فغان و فریاد وای، ز جور صیاد وای که داده فتوای فنای ما را سوی بیدلان نظر...
-
ترک آشیانه
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 19:33
ای کبوتر از آشیان کرانه کردی بی سبب چرا ترک آشیانه کردی؟ یادی از رفیقان آشنا نکردی زین مکان که با عاشقان در آن چمیدی،از آن چه دیدی؟ ناگهان چرا سوی دیگران پریدی؟ ترک یار نالان و ترک خانه کردی بدگمان گشتم در تو باری، بیوفا نبودی به یاری در کف بازار شکاری، به صد زخم کاری، همانا دچاری از فراقت من میکنم شیون دلبر من...
-
خسته پر
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 18:46
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 به تو مشغول بود خاطر ارباب نظر شده کاسد همه بازار نکویان دگر تو مگر شاه پری رویانی؟ تو مگر ماه نکو رویانی؟ آه از این طره مویت آه از این جلوه رویت من بیجاره زدم عمری در کعه کویت من آواره شدم خستهپر از تیر عدویت آه از آن برق نگاهت آه از آن چشم سیاهت کلام: قدیمی
-
تصنیف۳
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 18:11
باد صبا بر گل گذر کن، از حال گل ما را خبر کن با مدعی کمتر بنشین، نازنین ای مه جبین بیچاره عاشق، ناله تا کی؟ یا دل مده یا ترک سر کن شد خون فشان چشم تر من پر خون دل شد ساغر من ای یار عزیز، مطبوع و تمیز در فصل بهار، با ما مستیز آخر گذشت آب از سر من ببین چشم تر من گل چاک غم بر پیرهن زد از غیرت آتش در چمن زد بلبل چو من شد...
-
تصنیف۲
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 18:05
به یاد داری- ماه من- که روزگاری- جانم به کف گرفتم- ماه من- به عجز گفتم- شاه من عنان نازت-ماه من- به نی سواری- جانم قدم به چشمم-ماه من- تو کی گذاری-جانم
-
تصنیف1
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 19:16
هزار دستان چمن دوباره آمد به سخن که ای خسته ز رنج دی ببین جشن گلهای من یکن دل ز نقدینه جان بنه در کف می فروش کنار گل و لاله دو جامی بزن بنوش و چشم از مهر و مه بپوش مکش منت آسمان به دوش مده دست با دست بی نمک نمک جز لب با نمک جزای کردار ستم پیشگان دهد نفخه صور دوای درد دل دادگان بود شور نشور بسوزد از شر بشر یکسر خشک و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 17:51
برادر، دشمنم خونخواره امشب هوای خانه ظلمت باره امشب چراغی بر سر راهم بگیرید که دیو شهر شب بیداره امشب شب است و مادران شهر غمناک هزاران گل شکفت و خفت بر خاک عزیزم داغدارم، دست واکن به پا کن بیرق صبح طربناک به عهد شب نظر بینها وفا کن برادرهای عاشق را صدا کن بزن بر سینه شب تیری از نور گل خورشید را مهمان ما کن به سیل...
-
میهن
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 19:42
ایران خورشیدی تابان دارد با جان پیوندی پنهان دارد مهرش جاویدان با دل پیمان دارد دل پای پیمان دارد تا جان دارد خصم فریاد و افغان بگذار بانگ آزادی از جان بردار از خواب خواری گردید ایران بیدار دل را چون طوفان بر این طوفان بسپار شوری دیگر در سر ماست شوق اوجی در تن ماست آزادی دامن بگشا آهنگی دیگر به سرآ از خود گذر کن. هر...
-
رزم مشترک
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 18:37
همراه شو عزیز، تنها نمان به درد که این درد مشترک هرگز جداجدا درمان نمی شود دشوار زندگی، هرگز برای ما بی رزم مشترک، آسان نمی شود
-
شب نورد
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 21:31
شب است و چهره میهن سیاهه نشستن در سیاهی ها گناهه تفنگم را بده تا ره بجویم که هر که عاشقه پایش به راهه برادر بی قراره. برادر شعله واره. برادر دشت سینه ش لاله زاره شب و دریای خوف انگیز و طوفان. من و اندیشه های پاک پویان برایم خلعت و خنجر بیاور. که خون می بارد از دل های سوزان برادر نوجوونه. برادر غرق خونه. برادر کاکلش...
-
چاه زنخدان
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1388 14:40
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد دیگران قرعه قسمت همه بر عشق زدند دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه...
-
دل شیدا
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 20:37
تو دوری از برم دل در برم نیست هوای دیگری اندر سرم نیست به جان دلبرم کز هر دو عالم تمنای دگر جز دلبرم نیست آرام جانم سرو روانم! من بی تو نمانم بیا ای نازنین! بیا ای مه جبین!دردت به جانم از غم عشقت دل شیدا شکست شیشه می در شب یلدا شکست از بس که زدم ریگ بیابان به کف خار مغیلان همه در پا شکست (علی اکبر شیدا٬ باباطاهر)
-
غم دل
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 20:30
از غم عشق تو ای صنم! روز و شب ناله ها می کنم من وز قد و قامتت هر زمان٬صد قیامت به پا می کنم من دست بر زلف تو می زنم-ای جانم- روز خود را سیه می کنم من گر به فلک می رسد آه من از غمت چشم تو دل می برد دلربا یار با من شیدا نشین٬ حال نزارم ببین بیش از ین بد نکن٬ فتنه به کارم نکن٬ بی وفا یار آیین وفا و مهربانی در شهر شما مگر...
-
تار زلف
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1388 17:21
از بس به تار زلفت دل ها گرفته منزل دل را کجا بجویم؟ یک زلف و این همه دل سرو روانم٬آرام جانم٬ من بی تو نمانم بیا حبیبم٬ بیا شیرینم٬ بیا شمع محفلم آه ای هستی من٬ شور مستی من برچین اشک مرا٬ برچین (علی اکبر شیدا)
-
بی پا و سر
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 17:39
بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی دانم که شادی در همه عالم از این خوش تر نمی دانم گر از عشقت برون آیم٬ به ما و من فرون آیم ولیکن به ما و من گفتن به عشقت درنمی آیم زبس که اندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر چنان بی پا وسر گشتم که پای از سر نمی دانم به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو کنون عاجز فروماندم رهی دیگر نمی دانم...
-
رسوای دل
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 18:40
من از روز ازل دیوانه بودم،دیوانه روی تو،سرگشته کوی تو سرخوش از باده مستانه بودم،در عشق و مستی افسانه بودم نالان از تو شد چنگ و عود من، تار موی تو تار و پود من بی باده مدهوشم، ساغر نوشم،ز چشمه نوش تو مستی دهد ما را ،گل رخسارا! بهار آغوش تو جو به ما نگری، غم دل ببری، کز باده نوشین تری سوزم همچو گل، از سودای دل؛ دل رسوای...
-
شب فراق
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 16:12
جزای آنکه که نگفتیم شکر روز وصال شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال بدار یک نفس ای قائد این زمام جمال که دیده سیر نمی گردد از نظر به جمال دگر به گوش فراموش اهل سنگین دل پیام ما که رساند مگر نسیم شمال به تیغ هندی دشمن قتال می نکند چنانکه که دوست به شمشیر غمزه قتال جماعتی که نظر را حرام می گویند نظر حرام بکردند و خون خلق حلال...
-
انتظار دل
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 16:28
از کفم رها شد قرار دل نیست به دست من اختیار دل دل به هر کجا رفت و برنگشت دیده شد سپید ز انتظار دل خون دل بریخت از دو چشم من خوش دلم از این انتحار دل بعد از این ضرر ابلهم اگر خم کنم کمر زیر بار دل (عارف قزوینی)
-
بلبل نالان
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1388 20:01
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن گل برگ و نوا خوش ناله های زار داشت گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟ گفت ما را جلوه معشوق بر این کار داشت یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض نیست پادشاهی کامران بود از گدائی عار داشت در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حست دوست خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت خیز تا...
-
مناجات
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 18:16
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدائی نروم جز به همان ره که توام راهنمائی همه درگاه تو جویم٬ همه از فضل تو پویم همه توحید تو گویم که به توحید سزائی تو زن و جفت نداری٬ تو خور و خفت نداری احد بی زن و جفتی٬ ملک کامروائی نه نیازت به ولادت٬ نه به فرزندت حاجت تو جلیل الجبروتی٬ تو نصیرالامرائی تو حکیمی٬تو عظیمی٬تو کریمی٬تو...
-
راز دل
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 18:49
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد چه کج رفتاری ای چرخ! چه بدکرداری ای چرخ! سر کین داری ای چرخ! نه دین داری نه آئین داری ای چرخ! از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان٬ سرو خمیده در سایه گل٬بلبل از این غصه خزیده گل نیز چو...
-
بهار غم انگیز
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 18:22
بهارا! بنگر این خاک بلاخیز که شد هر خاربن چو دشنه خونریز بهارا بنگر این صحرای غمناک که هر سو کشته ای افتاده بر خاک بهارا بنگر این کوه و در و دشت که از خون جوانان لاله گون گشت بهارا دامن افشان کن ز گلبن مزار کشتگان را غرق گل کن (امیر هوشنگ ابتهاج)